«درخت زندگی» از این منظر تجربهای افراطی است که در آن فیلمساز با اعتمادبهنفسی که با افزایش سن و سالش پیدا کرده، هرآنچه خواسته بافته و بر پرده آورده. مالیک دفترچه رمز میگشاید و تماشاگر را دعوت به حلکردن معادلهای چندمجهولی و دشوار میکند تا با چیدن قطعات مختلف فیلم در ذهنش پی به مفهوم موردنظرش ببرد. مهارت فنی مالیک در گذر سالها چنان رشد کرده که تکنیکاش حتی مخاطب به کل بیگانه با مفاهیم ذهنی و دغدغههای فلسفی را نیز مرعوب میکند. این فیلمی است که در جزئیات نمیتوان خردهای بر آن گرفت جز اینکه نماهایش گاه بیش از اندازه طولانیاند و ریتم درونی اثر را کند میکند. در کلیت اما با فیلمی مواجهیم که دقتنظر و رنج و زحمت بسیار کارگردان در آن به تکلف انجامیده و به همین دلیل به سختی میتوان دوستش داشت.
همچنان که «دنیای نو» (2005) فیلم قبلی مالیک، نیز با انبوه کنایههای تلخاندیشانهاش در باب تمدن، فاصلهاش را با تماشاگر حفظ میکند. مالیک به عنوان کارگردانی که بهترین بهره را از هنر فیلمبردارانش میگیرد معمولا تصاویری را در فیلمهایش به نمایش میگذارد که تماشاگر نمونههایش را با این کیفیت چشمگیر بصری، در هیچ فیلمی ندیده است. این تصاویر سحرانگیز در ساختههای متاخر فیلمساز قربانی تلاش عجیب او برای برملا کردن همه اسرار هستی در قالب یک فیلم سینمایی میشود!
انگار مالیک در این سالها هر فیلم را آخرین ساختهاش میپندارد و خود را موظف میداند از این فرصت آخر نهایت بهره را ببرد و حرف ناگفتهای را باقی نگذارد. این موضوع، فیلم به فیلم گسترش بیشتری در آثار مالیک مییابد و البته مهارتهای تکنیکیاش نیز همپای این وسواس رشد میکند. این ویژگیهای فیلسوف- کارگردان سینمای آمریکا، در ساختههای دهه هفتادش طعم دلپذیری داشت که باعث میشد آثارش هم تفکربرانگیز باشند و هم دوست داشتنی؛ یعنی ژرفای معنایی آثار، همخوان با ترکیب بصری شگفتانگیزشان، اندوهی به جان تماشاگر میزد که تاثیرش از بین نرفتنی بود. «برهوت»(1973) اولین ساخته مالیک هم تجربه منحصربهفردی در فیلمهای جادهای بود و هم زخم زبانها و تلخاندیشیاش را در قالب داستانی باورپذیر تعریف میکرد.
«روزهای بهشتی» (1978) نقطه اوج کارنامه مالیک است با مجموعهای از زیباترین پلانهای به ثبت رسیده در تاریخ سینما با هنرنمایی بینظیر فیلمبردارش نستورآلمندروس که بعید است کسی با دیدنش تا پایان عمر سکانس حمله ملخها به مزرعه را از یاد ببرد. علاقه فیلمساز به بیان مفاهیم ضمنی و رویکرد به زبان استعاره و تمثیلهای اسطورهای در «روزهای بهشتی» شکلی قوام یافته دارند و نتیجه، تاثر عاطفی و اندوه عمیقی است که تماشاگر به عنوان رهتوشه از فیلم دریافت میکند.
شکست تجاری این فیلم که با وسواسهای مالیک خرج زیادی روی دست پارامونت گذاشته بود، باعث شد تا میان فیلم دوم و سوم او دقیقا 20سال فاصله بیفتد. «خط سرخ باریک» گرچه فیلم جنگی متفاوتی بود ولی انتظارها را از کارگردان «روزهای بهشتی» برآورده نمیکرد. کاری که «دنیای نو» و حتی «درخت زندگی» نیز نمیکنند. در مورد «درخت زندگی» که انرژی حیرتانگیزی صرف ساختش شده، با وجود کوشش فنسالارانه- هنرمندانه مالیک، در نهایت فرم فدای محتوا شده تا در حد مقدور و ممکن، حرف ناگفتهای در باب جهان هستی برای تماشاگر باقی نماند.